ديگر به راستي ميدانستم كه درد يعني چه. درد به معناي كتك خوردن تا حد بيهوش شدن نبود. بريدن پا براثر يك تكه شيشه و بخيه زدن در داروخانه نبود. درد يعني چيزي كه دلِ آدم را در هم ميشكند و انسان ناگزير است با آن بميرد بدون آنكه بتواند رازش را با كسي در ميان بگذارد. دردي كه انسان را بدون نيروي دست و پاها و سر باقي ميگذارد و انسان حتي قدرت آن را ندارد كه سرش را روي بالش حركت دهد.
Mar 4, 2010
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment