زمانی از عمر میرسد که خاطره ها سربرمی آورند و مانند ناقه ی مجنون، هرچند آهنگ جلو داشته باشیم ما را به عقب باز میگردانند. به دور دور. به دنیایی می برند که گرچه وابسته به ماست، شگفت انگیز و غریبه مینماید. از خود می پرسیم این من بودم؟ و آنگاه کشیدگی عمر در برابر ما می ایستد. دراز و باریک. مانند سایه های عصرگاه..
Dec 2, 2012
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment